اولویت‌های  زندگی (داستان‌های مدیریتی)

 

 

 

 

روزی استادی سر کلاس درس رفت. او به جای دفتر و کتاب و جزوه، چند بسته و یک ظرف شیشه‌ای بزرگ به همراه داشت. شاگردان تعجب کرده بودند و با خود زمزمه می‌کردند: «این‌ها برای چیست؟»

استاد پشت میز رفت و شیشه را روی آن گذاشت. سپس از درون یکی از بسته‌ها، سنگ‌های درشتی درآورد و در شیشه ریخت تا جایی که شیشه پر شد و دیگر جایی برای سنگ‌های درشت نبود. استاد رو به شاگردان کرد و پرسید: «آیا این شیشه پر است؟» آن‌ها جواب دادند: «بله استاد، پر است.»

استاد از درون بسته‌ی دیگر، شن‌هایی درآورد

ادامه مطلب

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

دنیای بک لینک - لیستی از بک لینک رایگان و بک لینک معتبر و بک لینک فالوو نکاتی مهم و کاربردی Barbara لباس کار و تجهيزات ايمني آردم جهان علیه خشونت عروه الوثقی واحه زندگی Talking about all things وبلاگ تخصصی سایت زیرساخت